شفللغتنامه دهخداشفل . [ ش َ ف َ ] (اِ) ناخن شتران بارکش . (از ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). سم شتر. سپل شتر. (ناظم الاطباء).
شفلجلغتنامه دهخداشفلج . [ ش َ ل َ ] (اِ) درخت کبرو بار آن . (ناظم الاطباء). بار گیاه کبر است . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). میوه ٔ کبر است که ثمرةالکبر و ثمرةالاصف گویند. (انجمن آرا) (آ
شفلویلغتنامه دهخداشفلوی . [ ش ِ ف َ ] (اِخ ) شهری به شمال شرقی جزیره ٔ صقلیه . (رحله ٔ ابن جبیر ص 284).