assumptionدیکشنری انگلیسی به فارسیفرض، گمان، پنداشت، انگاشت، اتخاذ، قصد، غرور، تعهد، خود رایی، خود سری، خود بینی
فرض آسیبپذیرvulnerable assumptionواژههای مصوب فرهنگستانفرضی که ممکن است به دلیل رویدادهای آیندهای باورپذیر در بازۀ زمانی موردنظر تغییر کند
فرض پروژهproject assumptionواژههای مصوب فرهنگستانعاملی در فرایند برنامهریزی نرمافزار، که بدون نیاز به اثبات، درست یا واقعی یا بدیهی انگاشته میشود
برنامهریزی فرضبنیادassumption-based planningواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برنامهریزی راهبردی که بر شگفتیسازها استوار است و برای تقویت برنامۀ اصلی به شناسایی فرضها و موقعیتهای شکست و اصلاح نقاط آسیبپذیر میپردازد اختـ . برفاد ABP