شحنگیلغتنامه دهخداشحنگی . [ ش ِ ن َ / ن ِ ] (حامص ) عمل شحنه . داروغگی . پاسبانی شهر و برزن . رجوع به شحنه شود : امیر وی را برکشیده بود و شحنگی بادغیس فرموده . (تاریخ بیهقی چ ادی
شحندیکشنری عربی به فارسیبارکشتي , محموله دريايي , بار , کرايه , کرايه کشتي , بار کشتي , باربري , گرانبار کردن , حمل کردن , غني ساختن
شحنلغتنامه دهخداشحن . [ ش َ ] (ع مص ) پر کردن کشتی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پرکردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). || پرکردن مدینه را به اسبان . (از اقرب