affiliatingدیکشنری انگلیسی به فارسیوابسته، پیوستن، مربوط ساختن، اشنا کردن، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن
اوج خورشیدیaphelionواژههای مصوب فرهنگستانموقعیتی در مدار زمین یا هر جِرم گردان دیگر به دور خورشید که در آن، جرم مورد نظر در دورترین فاصله از مرکز خورشید قرار گیرد متـ . اوج 2
آفلینلغتنامه دهخداآفلین . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آفِل : شد صفیر باز جان در مرج دین نعره های لااحب الاَّفلین . مولوی .ناخوشت آید مقال آن امین در نُبی که لااحب الاَّفلین .مولوی .