شحاجلغتنامه دهخداشحاج . [ ش َح ْ حا ] (اِخ ) (بنو...) دو بطنند از ازد. (منتهی الارب ). دو بطنند در أزد از قحطانیه . (از معجم قبایل العرب ). || نام محدثی است . (منتهی الارب ).
شحاجلغتنامه دهخداشحاج . [ ش َح ْ حا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه . (از اقرب الموارد). || (اِ) گورخر. (منتهی الارب ). حمارالوحش . (اقرب الموارد). مشحج . (منتهی الارب ). و رجوع به مشحج
شحاجلغتنامه دهخداشحاج . [ ش ُ ] (ع اِ) بانگ زاغ و استر و شترمرغ . (منتهی الارب ). شحاج استر و زاغ ، آواز آن دو است . (از اقرب الموارد). شَحَجان . رجوع به شحجان و شحیج شود.
شحاجلغتنامه دهخداشحاج . [ ش ُ ] (ع مص ) بانگ کردن زاغ . (از منتهی الارب ). بانگ کردن قاطر و زاغ . (از اقرب الموارد). بانگ کردن کلاغ و استر. (تاج المصادر بیهقی ). شحیج . شَحَجان
شحاکلغتنامه دهخداشحاک . [ ش ِ ] (ع اِ) چوبی است که در دهان بره و بزغاله در عرض کنند تا شیر نمکد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شحائحلغتنامه دهخداشحائح . [ ش َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شحیحة. زنهای بخیل و حریص . (از اقرب الموارد). || شترهای کم شیر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ): ابل شحائح ؛ شتران کم شیر.
وشحاءلغتنامه دهخداوشحاء. [ وَ ] (ع ص ) گوسفند گردن و سینه سپید. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گوسفند سیاه ملون به سفیدی . (اقرب الموارد).