amortisedدیکشنری انگلیسی به فارسیتحریم شده، بدیگری واگذار کردن، بی حس کردن، کشتن، مستهلک کردن، وقف کردن
amortizedدیکشنری انگلیسی به فارسیتحریم شده، مستهلک کردن، بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، وقف کردن
amortiseدیکشنری انگلیسی به فارسیکرایه تاکسی، بدیگری واگذار کردن، بی حس کردن، کشتن، مستهلک کردن، وقف کردن
amortizesدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، مستهلک کردن، بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، وقف کردن