شنجرفیلغتنامه دهخداشنجرفی . [ ش َ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب به شنجرف . برنگ شنجرف . (یادداشت مؤلف ). || آلوده به شنجرف . رجوع به شنجرف شود.
سپر شنگرفیلغتنامه دهخداسپر شنگرفی . [ س ِ پ َ رِ ش َ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب ، و آن را سیماب آتشین سپر نیز خوانند. (آنندراج ) (رشیدی ). سپرسیاه .
برازکفرهنگ نامها(تلفظ: barāzak) (براز + ک/ak-/ (پسوند نسبت))، منسوب به براز ، منسوب شده به برازندگی، زیبایی و آراستگی ؛ (به مجاز) زیبا و آراسته .
مانوشاکفرهنگ نامها(تلفظ: mānušāk) (مانوش + آک/āk/ (پسوند نسبت)) منسوب به مانوش ؛ ]مانوش نام شخصی است از اجداد منوچهر[ به علاوه (مانوشاک = مانوشک) و مانوشک نیز نام خواهر منوچهر شا
ماهکفرهنگ نامها(تلفظ: māhak) (ماه + ک /-ak/ (پسوند تصغیر و تحبیب)) به معنی خوبروی کوچک ، معشوقک زیبا روی و یا خوبروی دوست داشتنی و زیبا روی محبوب .
ملوسکفرهنگ نامها(تلفظ: malusak) (ملوس + ک/ ak-/ ( پسوند تحبیب)) ، در خطاب به کودک به ویژه دختر بچه برای بیان زیبایی و ظرافت او گفته میشود ، ملوس ؛ (در گفتگو) دارای زیبایی و جذ