شترسوارلغتنامه دهخداشترسوار. [ ش ُ ت ُ س َ ] (ص مرکب ) که بر شتر نشیند. راکب شتر. اشترسوار. آنکه بر شتر سوار گردد. (ناظم الاطباء): رَکوب و راکِب ؛ شترسوار. (منتهی الارب ). که شتر م
شترسواریلغتنامه دهخداشترسواری . [ ش ُ ت ُ س َ ] (حامص مرکب ) عمل شترسوار. بر اشتر سوار شدن . بر شتر نشستن . اشترسواری . || کنایه از روزه خوردن زیرا که در سواری شتر که عبارت از سفر ا