شهلةلغتنامه دهخداشهلة. [ ش َ ل َ ] (ع ص ) زن کلانسال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن سخت زال . (دهار). || زن میانه ٔ تمام عقل ، خاص بالنساء لایوصف بها الرجال . (منتهی الا
شهلةلغتنامه دهخداشهلة. [ ش ُ ل َ ](ع اِمص ) میش چشمی و نیکو از آن ، یا شهلة آن است که حدقه ٔ چشم بسرخی زند و خطهای سرخ نبوده باشد مانند شکلة، لیکن آن عبارت است از کمی سیاهی حدقه
شهللغتنامه دهخداشهل . [ ش َ ] (اِخ ) ابن شیبان بن ربیعةبن زمان ملقب به فند. شاعری از عرب بوده است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 2 ص 419 شود.
شهللغتنامه دهخداشهل . [ ش َ ] (ع اِ) دروغ : فیه ولع و شهل ؛ ای کذب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شهللغتنامه دهخداشهل . [ ش َ هََ ] (ع اِ) شُهْلة. سیاهی چشم که مخلوط با رنگ آبی باشد. (از اقرب الموارد). میش چشمی و نیکوی از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).