شیخولغتنامه دهخداشیخو. [ ش َ ] (اِخ ) الاتابکی ، سیف الدین العمری . صاحب مسجدی که اکنون به نام وی در قاهره معروف است . (تاج ص 156).
شیخولغتنامه دهخداشیخو. [ ش َ ] (اِخ ) الاب لویس (1859 - 1927 م .). از نصارای جزیره (یعنی بین النهرین ). اسم حقیقی او از قرار تقریر معجم المطبوعات العربیه رزق اﷲبن یوسف بن عبدالم
شیخلغتنامه دهخداشیخ . [ ش َ ] (اِخ ) لقب محمد المهدی رئیس حکومت شرفای سعدیین در مغرب (مراکش ). (از دائرةالمعارف اسلامی ).
شیخلغتنامه دهخداشیخ . [ ش َ ] (اِخ ) لقب محمد رئیس عشیره ٔ بنی وطاس در مغرب (مراکش ). (از دائرةالمعارف اسلامی ).
شیخلغتنامه دهخداشیخ . [ ش َ ] (اِخ ) ملقب به مؤید. ششمین از ممالیک برجی (مصر) از سال 815 هَ .ق . تا 824 هَ . ق . رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود.
قیل و قالدیکشنری فارسی به انگلیسیado, Babel, battle royal pl battles royal, bustle, controversy, din, discord, fracas, jangle, noise
هیاهودیکشنری فارسی به انگلیسیado, Babel, ballyhoo, clamor, clatter, commotion, din, furor, hurly-burly, jangle, pother, racket, raucousness, tumult, turmoil