فبلغتنامه دهخدافب . [ ف ُب ب ] (اِخ ) جایی در کوفه . (از معجم البلدان ). موضعی است به کوفه . یا بطنی است از همدان . (منتهی الارب ).
فوبلغتنامه دهخدافوب . (اِ) بادی که بعد از دعا خواندن بجهت چشم زخم و افسون از دهن برآرند، و همچنین بادی که بجهت بیرون آوردن چیزی که در چشم افتاده باشد به زور از دهن برآورند. و د
فوبوسلغتنامه دهخدافوبوس . [ ف ُ بُس ْ ] (اِخ ) تجسم ترس است . وی همراه آرس در میدان جنگ بود. فوبوس از فرشته های ذکور میباشد. وی پسرآرس و برادر دیمس بود و داستان خاصی به او منسوب