نخملغتنامه دهخدانخم . [ ن َ ] (ع مص ) بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لعب . (المنجد) (اقرب الموارد). || نیکو سرائیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سرائیدن و آواز خواند
نخملغتنامه دهخدانخم . [ ن َ خ َ ] (ع مص ) نخامه انداختن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیرون انداختن چیزی از بینی یا سینه . (از المنجد) (از اقرب الموارد). آب بینی و سینه و دما
نخملغتنامه دهخدانخم . [ ن َ خ َ / ن َ ] (اِ) پارچه ٔ افراشته شده بر روی چوب که در عروسی ها و جشن ها نصب می نمایند و بدان برمیگیرند نقل و نبات و پولی را که میان مردم نثار کرده م
نخمةلغتنامه دهخدانخمة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) آب بینی و دماغ و سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نخامة. (اقرب الموارد) (المنجد). || لطمة. (المنجد). || (اِمص )حسن . (اقرب الموارد) (ا
نخمةلغتنامه دهخدانخمة. [ ن ُ م َ ] (ع اِ) آب بینی و دماغ و سینه . (ناظم الاطباء) رجوع به نَخْمة شود.
کُلگویش بختیاری1. کوتاه dom-kol>:دُم کوتاه> ؛ 2. کُند؛ 3. کنار، لب، لبه kol-e tanir>:لب تنور؛ kol-e češma:کنار چشمه> ؛ 4. همه kol-e honu ez mona>:تمام آنها مال من است> .