bounceدیکشنری انگلیسی به فارسیگزاف گویی، پرش، جست، پریدن، گزاف گویی کردن، بالا جستن، پس جستن، بیرون انداختن، مورد توپ و تشر قرار دادن
رسانای تابیدهbunched conductorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رسانای رشتهای که در آن رشتهها بهصورت محوری و در یک جهت به هم تابیده شدهاند
رشتههای تابیدهbunched strandواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از یک رسانای رشتهای چندتایی متشکل از مجموعهای از چند رشتة هماندازه که در یک جهت پیچیده شدهاند
برشگر دستهبندfeller-buncher, felling-bunching machine, prebuncherواژههای مصوب فرهنگستانماشینی خودبَر (self-propelled) برای قطع درختان سرپا و دستهبندی آنها بر روی زمین