ذوذوائبلغتنامه دهخداذوذوائب . [ ذُ ءِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) گیسووران . دنباله داران . ج ِ ذوذوابة. رجوع به ذوذوابة شود.
ذوذکرلغتنامه دهخداذوذکر. [ ذِ ] (ع ص مرکب ) نامی . نامور. بلندآوازه . صاحب صیت و شهرت یا افتخار. معروف . مشهور. سرشناس . ذَکُر. ذَکر. ذَکیر. ذِکّیر. و رجوع به ذوالذکر شود.
ذوذوابةلغتنامه دهخداذوذوابة. [ ذُ ب َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب )ذوذنابة. دنباله دار. ذوذنب . گیسوور. ستاره ٔ گیسودار، قدما او را از ثوانی نجوم شمرده و می گفتند بخاری است متصاعد از زمی
جذجذةلغتنامه دهخداجذجذة. [ ج َ ج َ ذَ ] (ع مص ) بریدن از بیخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطع کردن چیزی . (قاموس ، از ذیل اقرب الموارد).