اسکندرلغتنامه دهخدااسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) مقدونی ، مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون ) یا کبیر (مولد 356، جلوس 336 و وفات 323 ق .م .). اسم این پادشاه مقدونی الکساندر ۞ بود و م
نیمطنابhalf ropes, double ropesواژههای مصوب فرهنگستانریسمانی از الیاف نایلونی (پلیآمید) به قطر 5/8 یا 9 میلیمتر که در هنگام صعود باید همراه با نیمطناب دیگری به کار رود
سریراسواژهنامه آزادسَریراس به معنی زیبای بر تخت نشسته ی پارس که از صفات پادشاها زمان هخامنشی است. تلفظ صحیح:Sariras. سریر:به معنی اریکه، اورنگ و تخت پادشاهی است. سریرا (سریر+ا):"
ابجدفرهنگ انتشارات معین(اَ جَ) [ ع . ] (اِ.) ترتیب و ترکیب قدیم حروف الفبای عربی که عبارتست از: ا، ب ، ج ، د، ه ، و، ز، ح ، ط ، ی ، ک ، ل ، م ، ن ، س ، ع ، ف ، ص ، ق ، ر، ش ، ت ، ث ،
کشیدنفرهنگ انتشارات معین(کَ دَ) [ په . ] 1 - (مص م .) امتداد د ادن . 2 - به سوی خود آوردن . 3 - بردن ، حمل کردن . 4 - تحمُل کردن ، رنج بردن . 5 - منجر شدن . 6 - جذب کردن . 7 - وزن ک