پاخیره زنلغتنامه دهخداپاخیره زن .[ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) بنّا. راز. دیوارگر. گلکار. (برهان ). کسی که بنای دیوار و خانه کند. رهّاص .
پخجیزیدنلغتنامه دهخداپخجیزیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) در فرهنگ اسدی نسخه ٔنخجوانی آمده است : پخجیز، غلتیدن است . عسجدی گوید:چه سود کند که آتش عشقش دوداز دل من همی برانگیزدپیش همه مردمان
پاخیره زنلغتنامه دهخداپاخیره زن .[ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) بنّا. راز. دیوارگر. گلکار. (برهان ). کسی که بنای دیوار و خانه کند. رهّاص .
پخجیزیدنلغتنامه دهخداپخجیزیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) در فرهنگ اسدی نسخه ٔنخجوانی آمده است : پخجیز، غلتیدن است . عسجدی گوید:چه سود کند که آتش عشقش دوداز دل من همی برانگیزدپیش همه مردمان
لختی پختیلغتنامه دهخدالختی پختی . [ ل ُ پ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است : چند نفر لختی پختی ؛ چند تن برهنه و ناچیز.
عامل پخت مهارشدهblocked curing agentواژههای مصوب فرهنگستانعامل پختی که ایزوسیانات را واکنشناپذیر نگه میدارد و در صورت لزوم به روشهای فیزیکی یا شیمیایی واکنشپذیر میشود