انتهاگویش اصفهانی تکیه ای: tah طاری: tah / âxer طامه ای: âxer / tah طرقی: tah / âxer کشه ای: tah / âxer نطنزی: âxer / tah
تحفیضلغتنامه دهخداتحفیض . [ ت َ ] (ع مص ) انداختن چیزی را از دست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). پراکندن تخم را و انداختن از دست . (آنندراج ):و
وادی دیلغتنامه دهخداوادی دی . [ دَی ی ] (اِخ ) نام جایی در اندلس است . ابن عبدربه در ارجوزه یا تاریخ منظومی که برای عبدالرحمان خلیفه ٔ اموی اندلس سروده نام آن را در شمار قلاع فتح ش
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی جعفر محمدبن ابی صالح بیهقی مقری لغوی . مکنی به ابوجعفر، معروف به بوجعفرک با کاف تصیغر فارسی . امام ابوالمظفر عبدالرحیم بن