مقوقسلغتنامه دهخدامقوقس . [ م ُ ق َ ق ِ ] (اِخ ) لقب جریح بن میناالقبطی رئیس قوم قبط در زمان پیغمبر اکرم (ص ). رسول خدا نامه ای به شرح زیر برای وی نوشت :«بسم اﷲ الرحمن الرحیم من
حجازلغتنامه دهخداحجاز. [ ح ِ ] (اِخ ) سرزمین معروف . مکة و مدینة و طائف و روستاهای آنها. و از آنروی بدین ناحیت حجاز گویند که حاجز و فاصل و حائل است میان نجد و تهامة یا بین نجد و
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیر
بهخدافرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط الله، بالله، اشهدبالله، اشهد، خداوکیلی، خدایی، تالله به، قَسَمبه، سوگندبه