احمیماءلغتنامه دهخدااحمیماء. [ اِ ](ع مص ) سیاه شدن ، چنانکه شب و اَبر. || سیاه شدن حدقه . (زوزنی ). || اَحم گردیدن .
احمیماءلغتنامه دهخدااحمیماء. [ اِ ](ع مص ) سیاه شدن ، چنانکه شب و اَبر. || سیاه شدن حدقه . (زوزنی ). || اَحم گردیدن .
ارمهانلغتنامه دهخداارمهان .[ اَ م َ ] (معرب ، اِ مرکب ) ظاهراً صورتی از نرم آهن ، و یؤخذ علی الحدّادین الاّ یضربوا سکیناً و لامقراضاً... من ارمهان فأنّه لاینتفع به . (معالم القر
ارمهزازلغتنامه دهخداارمهزاز. [ اِ م ِ ] (ع مص ) دادن چیزی : هو لایَرْمَهِزﱡ بشی ٔ؛ او نمیدهد چیزی را. (منتهی الارب ).
رهمالغتنامه دهخدارهما. [ رَ ] (علامت اختصاری ) رمز است رحمهمااﷲ را.(یادداشت مؤلف ). رجوع به مقیاس الهدایة ص 203 شود.