ارمنازلغتنامه دهخداارمناز. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهرکیست قدیم از نواحی حلب ، بین آن دو قریب پنج فرسنگ است و آنجا دیگ ها و کوزه های سرخ نیک سازند و ابوسعد گوید ارمناز از قرای بلده ٔ صو
ارمنازیلغتنامه دهخداارمنازی . [ اَ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به ارمناز که دهی است از دهات شهر صور از بلاد شام و بدانجا منسوب است ابوالحسن علی بن عبدالسلام الارمنازی از فضلا و شعرای مشه
ارمناکلغتنامه دهخداارمناک . [ ] (اِخ ) قصبه ای است در سنجاق ایچ ایل از ولایت آتنه و مرکز قضا میباشد و در 125 هزارگزی شمال غربی مرکز لوای مسمی به سکفله ، و در جهت چپ یعنی شمال نهر
احمدآبادلغتنامه دهخدااحمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قریه ای بچهار فرسخ جنوبی ارسنجان است . (فارسنامه ).
ارمنازلغتنامه دهخداارمناز. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهرکیست قدیم از نواحی حلب ، بین آن دو قریب پنج فرسنگ است و آنجا دیگ ها و کوزه های سرخ نیک سازند و ابوسعد گوید ارمناز از قرای بلده ٔ صو
ارمنازیلغتنامه دهخداارمنازی . [ اَ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به ارمناز که دهی است از دهات شهر صور از بلاد شام و بدانجا منسوب است ابوالحسن علی بن عبدالسلام الارمنازی از فضلا و شعرای مشه
ارمناکلغتنامه دهخداارمناک . [ ] (اِخ ) قصبه ای است در سنجاق ایچ ایل از ولایت آتنه و مرکز قضا میباشد و در 125 هزارگزی شمال غربی مرکز لوای مسمی به سکفله ، و در جهت چپ یعنی شمال نهر
ام علیلغتنامه دهخداام علی . [ اُم ْ م ِ ع َ ] (اِخ ) (تقیه ارمنازی ) دختر ابوالفرج غیث بن علی ارمنازی . زن حمدون معروف به فاضل و مادر ابوالحسن تاج الدین علی بن حمدون . زنی شاعر و
غیثلغتنامه دهخداغیث . [ غ َ ] (اِخ ) ابن علی بن عبدالسلام بن محمدبن جعفر ارمنازی کاتب . وی خطیب صور بود. به دمشق آمد و به سال 509 هَ . ق . درگذشت . (از تاج العروس ).