یی ییلغتنامه دهخدایی یی . (ع صوت ) کلمه ای است که گاه تعجب گویند. (از تاج العروس ج 10 ص 421) (یادداشت مؤلف ).
ییلغتنامه دهخدایی . (اِ) یا.یاء. ی . نام حرف یاء. (یادداشت مؤلف ) : ز غایت کرم اندر کلام تو نی نیست در اعتقاد تو ضد است نون مگر یی را. انوری .عقل و جان چون یی و سین بر در یاسین خفتندتن چو نون کز قلمش دور کنی تا بینند. <p
ژالین ییلغتنامه دهخداژالین یی . (اِخ ) نام کرسی حکومت از ایالت آلیر درشهرستان ویشی واقع بر ساحل رود ببر دارای 954 تن سکنه . و بدانجا معدن مرمر سفید و کوره های آهک است .
ژانتی ییلغتنامه دهخداژانتی یی . (اِخ ) مرکز تجارتی لاسن در ایالت سو در ساحل رود بیور، دارای 15623 تن سکنه و راه آهن . در آنجا دباغخانه های بسیار است .
سارتی ییلغتنامه دهخداسارتی یی . (اِخ ) قصبه ای است در فرانسه با1100 تن سکنه . مرکز کانتون مانش در آورندیسمان آورانش .
لوزین ییلغتنامه دهخدالوزین یی . (اِخ ) سورباس . نام کرسی کانتون اُب از ولایت تروا کنار بارس بفرانسه . دارای راه آهن و 945 تن سکنه .
ییلغتنامه دهخدایی . (اِ) یا.یاء. ی . نام حرف یاء. (یادداشت مؤلف ) : ز غایت کرم اندر کلام تو نی نیست در اعتقاد تو ضد است نون مگر یی را. انوری .عقل و جان چون یی و سین بر در یاسین خفتندتن چو نون کز قلمش دور کنی تا بینند. <p
داییلغتنامه دهخدادایی . (اِ) دائی . خال . برادر مادر. خالو. دای . مربرار : ام و اب و خواهر و برادر چه شدندکو عمه و عم و خاله و دایی کو.تأثیر.
دبثاییلغتنامه دهخدادبثایی . [ دِ ] (ص نسبی ) منسوب به دبثا که قریه ای است از سواد بغداد یا واسط. (سمعانی ).
درزییلغتنامه دهخدادرزیی . [ دَ ] (حامص ) عمل و کار درزی . خیاطی . درزیگری . خیاطت . دوزندگی . درزنگری .