نورالغتنامه دهخدانورا. [ رُل ْ لاه ] (اِخ ) ساوه ای (قاضی ...)، متخلص به نور. از شاعران قرن نهم هجری است . او راست :دردا که ندارد خبر آن سیم بر از من من بی خبر از خویشم و او بی
نورالغتنامه دهخدانورا. (اِ) هر چیز که موی ها را بریزاند و ساقط کند. (ناظم الاطباء). رجوع به نوره شود.
نورالغتنامه دهخدانورا. [ رُ ل ْ لاه ] (اِخ ) (میرزا...) اصفهانی ، متخلص به ضیاء. رجوع به ضیاء اصفهانی شود.
نورالغتنامه دهخدانورا. [ رُ ل ْ لاه ] (اِخ ) ابن شریف الدین عبداﷲ شوشتری . رجوع به قاضی نوراﷲ شوشتری و نیز رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 30 و شهداءالفضیلة ص 171 و امل الاَّمل ، ذی
نورالغتنامه دهخدانورا. [ رُل ْ لاه ] (اِخ ) هروی (مولانا...)، متخلص به نور. از شاعران قرن دهم هجری است . به روایت مؤلف صبح گلشن «ظرافت و مزاح بر مزاج غالب داشته و...و به شیمه ٔ
نورالدینلغتنامه دهخدانورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن داودبن سلیمان جوهری مصری ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی جوهری شود.
نورالدینلغتنامه دهخدانورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن سلطان محمد هروی ، معروف به قاری و ملقب به نورالدین . رجوع به علی قاری شود.
نورالدینلغتنامه دهخدانورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن داودبن سلیمان جوهری مصری ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی جوهری شود.