به به ییلغتنامه دهخدابه به یی . [ ب َ ب َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) (قیاس شود با بعبع، صوت گوسفند) به به کننده . در تداول کودکان ، گوسفند. (فرهنگ فارسی معین ).
dabدیکشنری انگلیسی به فارسیممنون، قطعه، اندکی، تکه، ضربت مختصر، ضربه زدن، کهنه را نم زدن، تر کردن، اهسته زدن، رنگ زدن
به به ییلغتنامه دهخدابه به یی . [ ب َ ب َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) (قیاس شود با بعبع، صوت گوسفند) به به کننده . در تداول کودکان ، گوسفند. (فرهنگ فارسی معین ).