یگانهدیکشنری فارسی به انگلیسیone, individual, lone, only, peculiar, single, singular, sole, solitary, sui generis, unique, united
یگانهلغتنامه دهخدایگانه . [ ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) واحد. فرد. یکتا. || بی نظیر. ممتاز. بی مانند : بود مرا خانه ٔ نخست و دوم خوب نیست سوم خانه خوب گرچه یگانه است . خاقانی
یگانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ] یگانه، یکتا، یکه یک، احد واحد، فرید، مفرد، منفرد، یکی، منحصر، انفرادی، یکقطبی، مستقل منحصربه فرد، بیمانند، بیتا، بیهمتا، استثنایی، برجسته، بین
متفقمتفق شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. متحدشدن، یگانه شدن، همرای گشتن، همداستان شدن ۲. عزم کردن، مصمم شدن
متحدمتحد شدنفرهنگ مترادف و متضادهمراهشدن، یکی شدن، متفق شدن، یگانه شدن، یکصدا شدن، همپیمان شدن، همرای شدن، همعهد گشتن
خانه خواه شدنلغتنامه دهخداخانه خواه شدن . [ ن َ / ن ِ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) یگانه شدن . صمیمی شدن . رفیق و بی تکلف شدن .
انفرادلغتنامه دهخداانفراد. [ اِ ف ِ ] (ع مص ) یگانه شدن و تنها گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تنها شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ).