یک هوالغتنامه دهخدایک هوا. [ ی َ / ی ِ هََ ] (ص مرکب ) جایی که هوای آن تغییر نکند. (فرهنگ فارسی معین ). || (ق مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) اندکی . کمی . مقدار اندک : کفش اگر یک هوا بز
یک هوافرهنگ انتشارات معین(یِ یا یَ. هَ) 1 - (ص مر.) جایی که هوای آن تغییر نکند. 2 - (ق مر.) (عا.) مقدار اندک ، اندازة کوچک تر: فلانی یک هوا از شما بلندتر است .
زمان پرتابlaunch timeواژههای مصوب فرهنگستانزمان برنامهریزیشدهای که قرار است یک هواپیما یا موشک هوابُرد شود
هوافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (شیمی) گازی بیرنگ و بیبو و بیطعم، مرکب از یکپنجم اکسیژن و چهارپنجم ازت بهعلاوۀ بخار آب، گازکربنیک، و مقدار کمی از بعضی گازهای دیگر که جو کرۀ زمین را فرا
هوالغتنامه دهخداهوا. [ هََ ] (ع اِ) هواء. جسم لطیف و روان که گرداگرد زمین را فراگرفته وجانداران و گیاهان از آن تنفس می کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ترکیبی از نیتروژن (ازت ) و
سنجاقکلغتنامه دهخداسنجاقک . [ س َ ق َ ] (اِمصغر) سنجاق کوچک که در سوراخ سرهای پیچ تعبیه کنند تا مهره ها در موقع کار کردن ماشین باز نگردند. (از فرهنگ فارسی معین ). خار. تیرک . || ح