یعمریلغتنامه دهخدایعمری . [ ی َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب است به یعمر و آن بطنی است از کنانه . (از لباب الانساب ).
یعمریلغتنامه دهخدایعمری . [ ی َ م َ ] (اِخ ) معدان بن ابی طلحة، که طلحه ٔ یعمری نیز نامیده می شود. او اهل حدیث بود و از ابودرداء و ثوبان روایت کرد و سالم بن ابی جعد و اهل شام از
کاشتینۀ یکمرحلهایone-stage implantواژههای مصوب فرهنگستانکاشتینۀ دندانی دروناستخوانیای که بلافاصله به پایه متصل میشود متـ . کاشتینۀ ناپوشیده nonsubmergible implant
عمریلغتنامه دهخداعمری . [ ع ُ ] (ق ) (با یاء نکره ) یک عمر. مدت زندگانی . مدت درازی از زمان . (ناظم الاطباء). زمانی برابر یک دوره ٔ زندگی کسی .
عمرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. حیات؛ زندگی؛ مدت زندگی.۲. طول زندگی؛ مدت حیات: در عمرم چنین چیزی ندیده بودم.۳. مدت دوام یا بقای چیزی.۴. [مجاز] مدت یا زمان بسیار زیاد: یک عمر در همین خانه زن
باقیالغتنامه دهخداباقیا. (اِخ ) از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است . از اوست :شام فراق بی تو ز بس خون گریستم یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت .(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204)