یکه خوردندیکشنری فارسی به انگلیسیblench, boggle, double take, jar, recoil, rock, shake, shy, start, startle, wince
یکه خوردنلغتنامه دهخدایکه خوردن . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) از تعجب به حرکت آمدن . بر اثر تعجب لرزشی ناگهانی بر اندام افتاد
یکه خوردنلغتنامه دهخدایکه خوردن . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) از تعجب به حرکت آمدن . بر اثر تعجب لرزشی ناگهانی بر اندام افتاد
طهرانلغتنامه دهخداطهران . [ طِ ] (اِخ ) دهیست به ری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان آورده که :از مردی اهل ری که محل وثوق و اعتماد بود، شنیدم که : طهران دیهی اس
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ا
واخوردنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تکان خوردن از شنیدن یا دیدن چیزی که برخلاف انتظار؛ یکه خوردن.۲. از رواج افتادن.