خا ـXaaSواژههای مصوب فرهنگستان← خدمات اَبری *2 خط تیره بهجای x آمده است و نشان میدهد که خا در ترکیب به کار میرود.
کیسولغتنامه دهخداکیسو. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) به معنی کیسرگونه است ، و آن دوایی باشد که به عربی جعدگویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کیسرگونه شود.
کسولغتنامه دهخداکسو. [ ک َس ْوْ ] (ع مص ) پوشانیدن جامه را به کسی . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کسولغتنامه دهخداکسو. [ ک ُ ] (ص نسبی ) زن آزمند آرمیدن با مردان . زن که نگهداشت شرم نکند. زن بدکاره .
یک سویهلغتنامه دهخدایک سویه . [ ی َ / ی ِ سوی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) یک سو. منسوب به یک سو. یک طرفه .- یک سویه کردن ؛ یکسو کردن . یکسو ساختن . فیصل کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیب یکسو کردن در ذی
یکسولغتنامه دهخدایکسو. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) یک جهت . یک جانب . (از آنندراج ). یک کنار. در یک کنار.- از یک سو ؛ از جهتی . از جانبی :ز یکسو ملک را بر کار می داشت ز دیگر سو نظر بر یار می دا
یکسولغتنامه دهخدایکسو. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) یک جهت . یک جانب . (از آنندراج ). یک کنار. در یک کنار.- از یک سو ؛ از جهتی . از جانبی :ز یکسو ملک را بر کار می داشت ز دیگر سو نظر بر یار می دا