یکسونلغتنامه دهخدایکسون . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) یکسان بود. (فرهنگ اسدی ). یکسونه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یکسان و برابر و هموار. (ناظم الاطباء) : تویی آراسته بی آر
یکسونهلغتنامه دهخدایکسونه . [ ی َ / ی ِ ن َ /ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) به معنی یکسون است که برابر باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). یکسان . (اوبهی ). مساوی . هموار. (ناظم الاطباء).
یکسونیدنلغتنامه دهخدایکسونیدن . [ ی َ / ی ِ دَ ] (مص جعلی مرکب ) یکسانیدن و برابر کردن . (آنندراج ). هموار کردن وبرابر ساختن . (ناظم الاطباء). و رجوع به یکسون شود.
یکسونهلغتنامه دهخدایکسونه . [ ی َ / ی ِ ن َ /ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) به معنی یکسون است که برابر باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). یکسان . (اوبهی ). مساوی . هموار. (ناظم الاطباء).
یکسونیدنلغتنامه دهخدایکسونیدن . [ ی َ / ی ِ دَ ] (مص جعلی مرکب ) یکسانیدن و برابر کردن . (آنندراج ). هموار کردن وبرابر ساختن . (ناظم الاطباء). و رجوع به یکسون شود.
یکونلغتنامه دهخدایکون . [ ی َ ] (اِ) نوعی از جامه باشد، آن را از حریر الوان بافند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). جامه ای باشد که از حریر سازند. (صحاح الفرس ). جامه ٔ حریر الوان .
ابوشعیبلغتنامه دهخداابوشعیب . [ اَ ش ُ ع َ ] (اِخ ) هروی . صالح بن محمّد. یکی از اعاظم شعرای روزگار سامانیان و چنانکه در تذکره ها آمده است وی آخر عهدرودکی را دریافته است و از سوء ح
کرباسلغتنامه دهخداکرباس . [ ک َ ] (اِ) کرپاس . (آنندراج ). جامه ٔ سفید معروف . (غیاث اللغات ). پارچه ٔ سفید. (آنندراج ). بمعنی جامه که از پنبه ساخته شود. (غیاث اللغات ) (آنندراج