یک بارگیلغتنامه دهخدایک بارگی . [ ی َ / ی ِ رَ / رِ ] (ق مرکب )ناگهانی . یک دفعگی و در یک هنگام . (ناظم الاطباء). به یک دفعه . ناگهان . بغتةً. (یادداشت مؤلف ) : کسی کش سرافراز بد ب
بیکبارگیلغتنامه دهخدابیکبارگی . [ ب ِ ی َ / ی ِ رَ / رِ ] (ق مرکب ) یکباره . پاک .بالمرّة. بالکل . کلاً. (یادداشت مؤلف ) : تهمتن بدو گفت بی بارگی بکشتن دهی تن بیکبارگی . فردوسی .ز
اسهادلغتنامه دهخدااسهاد. [اِ ] (ع مص ) یکبارگی انداختن بچه را: اسهدت بالولد. || بیدار کردن . (منتهی الارب ). بی خواب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بی خواب گردانیدن .
شلکلغتنامه دهخداشلک .[ ش ِل ْ ل َ ] (اِ) آواز چند بندوق که یکبارگی سر دهند و این ترکی است . (آنندراج ) (از غیاث ) : شلک رعد شد و برق در آتش بازی است سایه با آن نسق و ساقی بستان
بغتةًلغتنامه دهخدابغتةً. [ ب َ ت َ تَن ] (ع ق ) ناگاه و یکبارگی و دفعةً. (غیاث ). ناگاه و ناگهان . ج ، بغتات . (ناظم الاطباء). ناگاه . (آنندراج ). ناگاه و بی خبر. (از فرهنگ نظام
مدفقلغتنامه دهخدامدفق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) آنکه به یکبارگی تهی و خالی میکند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادفاق . رجوع به دفق و دفوق و ادفاق شود.