یپنلولغتنامه دهخدایپنلو. [ ی َ پ َ ] (ترکی ،اِ) مقامی که از هر شهر و ده اسباب و غله و غیره برای فروختن بدانجا آرند، به هندی آن را مندی و گنج گویند. (لطائف از آنندراج ). موضعی که
یپنلوفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمحوطه یا میدانی که از هر طرف کالاهای مختلف میآورند و در آنجا برای فروش عرضه میکردند: ◻︎ چون یپنلو در میان شهرها / از نواحی آید آنجا بهر ما (مولوی: ۱۰۰۹).
ینپلولغتنامه دهخداینپلو. [ یَم ْ پ َ ] (ترکی ، اِ) میدان و بازاری که اسباب و امتعه و غله و هر چیز که از اطراف آورند در آنجا فروشند. هفته بازار. (ناظم الاطباء). مقامی که از هر شهر
یاجلولغتنامه دهخدایاجلو. [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهربا 277 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 4).
یاجلولغتنامه دهخدایاجلو. [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل با 425 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4).
ینپلولغتنامه دهخداینپلو. [ یَم ْ پ َ ] (ترکی ، اِ) میدان و بازاری که اسباب و امتعه و غله و هر چیز که از اطراف آورند در آنجا فروشند. هفته بازار. (ناظم الاطباء). مقامی که از هر شهر
دیده ورلغتنامه دهخدادیده ور. [ دی دَ / دِ وَ ] (ص مرکب ) صاحب دیده . با بینائی . مقابل کور. صاحب چشم . بصیر. بیننده . (یادداشت مؤلف ). بینا. (شرفنامه ٔ منیری ).ابصار، دیده ور گردا
پنیلولغتنامه دهخداپنیلو. [ پ َ ] (اِخ ) جائی باشد در شهر که در آن اسباب و غله و امثال آن فروشند. (برهان قاطع). و صاحب برهان قاطع در حرف یا معالنون این کلمه را بار دیگر بصورت ینپل
یاجلولغتنامه دهخدایاجلو. [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهربا 277 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 4).