یونسلغتنامه دهخدایونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن محمد، معروف به قَسْطَلّی و مکنی به ابوولید. شاعر فحل اندلسی و از مؤلفان و نویسندگان بود. به سوی مشرق رفت و کاتب برخی از والیان شد. یو
یونسلغتنامه دهخدایونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن حبیب الضبی ، مکنی به ابوعبدالرحمان . امام نحویان بصره در روزگار خویش بود و محضر او مجمع اهل ادب و نحو و تحقیق و مرجع رفع مشکلات ادیبان
یونسلغتنامه دهخدایونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن حبیب بن عبدالقاهربن عبدالعزیز. از راویان بود و احادیثی از آن حضرت (پیغمبر) روایت کرده . وی به سال 267 هَ .ق . در مدینه درگذشت . (از ذک
یونسلغتنامه دهخدایونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی بن محمدبن زکریا، ذوالنون زبیری واحی (یا الواحی ) مصری شافعی . فاضل بود و به حدیث و فتوا اشتغال داشت . وی به سال 755 هَ . ق
یونسلغتنامه دهخدایونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن خلیل یا شیخ یونس بن خلیل . او راست : «معیار الاخبار و الاسرار» در تصریف ، به زبان ترکی . (از یادداشت مؤلف ).
یونس المغنیلغتنامه دهخدایونس المغنی . [ ن ُ سُل ْ م ُ غ َن ْ نی ] (اِخ ) یونس بن سلیمان ، مکنی به ابوسلیمان . کاتب فارسی . رجوع به یونس بن سلیمان شود.
یونس الحرانیلغتنامه دهخدایونس الحرانی . [ ن ُ سُل ْ ح َرْ را ] (اِخ ) نام طبیب و گیاه شناس که در اسپانیا می زیسته است و ابن البیطار گوید اول کس که خواص بستان افروز را در اسپانیا بشناخت
یونس المغنیلغتنامه دهخدایونس المغنی . [ ن ُ سُل ْ م ُ غ َن ْ نی ] (اِخ ) یونس بن سلیمان ، مکنی به ابوسلیمان . کاتب فارسی . رجوع به یونس بن سلیمان شود.