یوغلغتنامه دهخدایوغ . (اِ) یغ. آن چوبی بود که بر گردن گاو نهند یعنی بندوق . (لغت فرس اسدی ). چوبی که بر گردن گاو زراعت و گاو گردون گذارند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از انجمن آرا
یوغلغتنامه دهخدایوغ . (اِخ ) (اصطلاح نجوم ) نام سعد بلع یکی از منازل قمر به لغت سغد و خوارزم . (از آثارالباقیه ص 240).
یوغواژهنامه آزادیوغ یکی از اجزای قالبهای لغزنده می باشد.(مورد استفاده در بتن ریزی ستونها) سلطه،زیر نظر داشتن
یوغفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت یلۀ حفاظت، زنجیر، قلاب، لنگر، کمند▼ وسیلۀ نگهداری، انبر بخو، پابند، دستبند، غل، غل‌وزنجیر مهارکننده، کمند▼ زندان
یوغورلغتنامه دهخدایوغور. [ ی ُ غُرْ ] (ترکی ، ص ) یغور. (یادداشت مؤلف ). زمخت و ضخم و ناهموار. و رجوع به یغور شود.
یوغیلغتنامه دهخدایوغی . [ غی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به یوغه که نام اجدادی است . (از الانساب سمعانی ).