یوشت فریانلغتنامه دهخدایوشت فریان . [ ف ِ ] (اِخ ) یوشت نام مردی بود پاکدین از خاندان فریان . نام این خانواده در بخشهای اوستا یاد شده و از جمله در یسنا 64 بند 12 آمده است . داستان این
یوشعفرهنگ نامها(تلفظ: yušee) (عبری) (در اعلام) نام یکی از پیامبران بنیاسرائیل (وصی و خلیفهی موسی (ع)) از نسل حضرت یوسف (ع) و یعقوب (ع) ، نام وی (یوشع) در آغاز ' هوشع ' بود
یشتلغتنامه دهخدایشت . [ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از نسکهای اوستا و کلمه ٔ اوستایی آن یشتی از ریشه ٔ کلمه ٔ یسنا می باشد. رجوع به یشتها شود.
یوتلغتنامه دهخدایوت . (اِ) مرگامرگی ستور. (ناظم الاطباء): جالفة؛ یوت ستور. جلیفة؛ یوت که مرگ عام ستوران باشد. مجتلف ؛ یوت رسیده . (منتهی الارب ). سواف . وبای ستور. مرگامرگی حیو
یورتلغتنامه دهخدایورت . (ترکی ، اِ) یرت . (ناظم الاطباء). جا و مکان را گویند. (آنندراج ). مسکن و منزل . یورد. هریک از اتاقهای خانه : این خانه دارای ده یورت است . (یادداشت مؤلف
ماتیکانواژهنامه آزاداین واژه با مایه و ماده هم ریشه است. ماتیکان به معنای حکم و رای است و در عنوان کتابهایی به کار رفتهاست که به سوالاتی پاسخ داده شدهاست یا مسایلی در آن کتابها
پهلویلغتنامه دهخداپهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) (زبان و خط...) زبان پهلوی . زبان پهلو یا پهله ،پارت ، پرثوه ، پهلوانی . زبان متداول دوره ٔ اشکانیان و ساسانیان . فارسی میانه و آن میا
پشوتنلغتنامه دهخداپشوتن . [ پ َ ت َ ] (اِخ ) در اوستا فقط یک بار به اسم پشوتن (پشوتنو) برمی خوریم آنهم در ویشتاسپ یشت که معمولاً در جزو اوستای حالیه نوشته نشده است در فرگرد اول ی
ارنگلغتنامه دهخداارنگ . [ اَ رَ ] (اِخ ) (رودِ ...) در اوستا ((رَنگها)) اسم رودی است با آنکه مکرراً در اوستا از آن اسم برده شده است و در کتب پهلوی غالباً به آن برمیخوریم باز تعی