یوزلغتنامه دهخدایوز. (ترکی ، عدد، ص ، اِ) کلمه ٔ ترکی است به معنی صد، و از این کلمه است «یوزباشی » و «یوزلک ». (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به صد و یوزلک و یوزباشی شود.
یوزلغتنامه دهخدایوز. (نف مرخم ) جوینده و طلب کننده و شکارکننده . (ناظم الاطباء). جوینده و طلب کننده . (از برهان ). ماده ٔ مضارع یوزیدن یا یوختن و در ترکیب با اسم یا کلمه ٔ دیگر
یوزتکلغتنامه دهخدایوزتک . [ ت َ ] (ص مرکب ) یوزدو. یوزتاخت . که مثل یوز تند بدود. (یادداشت مؤلف ). تیزپا : هم آهوفغند است و هم یوزتک هم آزاده خوی است و هم تیزگام . فرالاوی .رجوع
یوزانیدنلغتنامه دهخدایوزانیدن .[ دَ ] (مص ) جستن فرمودن و برجهانیدن . (ناظم الاطباء). صورت متعدی یوزیدن . و رجوع به یوز و یوزیدن شود.
یوزباشیلغتنامه دهخدایوزباشی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کلمه ٔ ترکی است (از: یوز، صد + باش ، رئیس و سر + ی ) و معنی ترکیبی آن سردار و رئیس صد نفر است . رئیس صد تن . قائد صده . (یا
یوزبانلغتنامه دهخدایوزبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: یوز + بان ، پسوند) کسی که محافظت می کندیوزهای شکاری را. (از ناظم الاطباء). فهاد. (دهار). فهاد. یوزبنده . یوزوان . (یادداشت مؤ
یوزبندلغتنامه دهخدایوزبند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بندی که بر یوز نهند. بند یوز. (یادداشت مؤلف ) : آهوان شوارد امانی را یوزبند حکم برنهاده . (مرزبان نامه ). رجوع به یوز شود. || (نف مر