یورشدیکشنری فارسی به انگلیسیassault, charge, descent, foray, incursion, inroad, onrush, push, raid, sally, storm, strike
یورشلغتنامه دهخدایورش . [ ی ُ / یو رِ ] (ترکی ، اِ)حمله و هجوم و هله و همه . (ناظم الاطباء). حمله و بر دشمن دویدن . (آنندراج ). هجوم . حمله : به یک یورش صفوف دشمن را درهم شکستند
صلیبیلغتنامه دهخداصلیبی . [ ص َ ] (اِخ ) (جنگهای ...) نام جنگهائی که در قرن یازدهم میلادی بین مسلمانان و مسیحیان درگرفت و چون همه ٔ مسیحیان از ملت های مختلف در این جنگ شرکت داشتن
خمینیلغتنامه دهخداخمینی . [ خ ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) روح اﷲ. آیت اﷲ العظمی روح اﷲ الموسوی الخمینی .ولادت امام : امام خمینی رضوان اﷲ علیه روز بیستم جمادی الثانی (برابر با سالروز میل
یورشلغتنامه دهخدایورش . [ ی ُ / یو رِ ] (ترکی ، اِ)حمله و هجوم و هله و همه . (ناظم الاطباء). حمله و بر دشمن دویدن . (آنندراج ). هجوم . حمله : به یک یورش صفوف دشمن را درهم شکستند