یورشدیکشنری فارسی به انگلیسیassault, charge, descent, foray, incursion, inroad, onrush, push, raid, sally, storm, strike
یورشلغتنامه دهخدایورش . [ ی ُ / یو رِ ] (ترکی ، اِ)حمله و هجوم و هله و همه . (ناظم الاطباء). حمله و بر دشمن دویدن . (آنندراج ). هجوم . حمله : به یک یورش صفوف دشمن را درهم شکستند
یورشگرلغتنامه دهخدایورشگر. [ ی ُ / یو رِ گ َ ] (ص مرکب ) حمله آور. ج ، یورشگران . (آنندراج ). و رجوع به یورش شود.
یورشگریلغتنامه دهخدایورشگری . [ ی ُ / یو رِ گ َ ] (حامص مرکب )حمله آوری . (آنندراج ). رجوع به یورشگر و یورش شود.
یورشلیملغتنامه دهخدایورشلیم . [ ش َ ] (اِخ ) اورشلیم . بیت المقدس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به اورشلیم شود.