یوحیلغتنامه دهخدایوحی . [ حا ] (اِخ ) یوحا. نام خاخامی پرخواره . (یادداشت مؤلف ). - امثال : مثل یوحی . (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به یوحاشود.
یوحیلغتنامه دهخدایوحی . [ حا ](ع اِ) یوح . آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خور.مهر. یوح . خورشید. (یادداشت مؤلف ). گاهی یوح را یوحی گویند. (از نشوءاللغة ص 28). و رجوع به
یحیی آبادلغتنامه دهخدایحیی آباد. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) از قرای بلوک نیشابور است . (از مطلع الشمس ج 3 ص 61).
یحییلغتنامه دهخدایحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی السعود کازرونی ، از بزرگان علمای شافعی بود. رجوع به ابوالسعود شود.
یحیی آبادلغتنامه دهخدایحیی آباد. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) از مزارع سبزوار است . (از مطلع الشمس ج 2 ص 17).
یحییلغتنامه دهخدایحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عمک ، ادیب و شاعر و فقیه و نحوی بود و شعر نیکو می گفت . آثار او بهترین کتب تحقیقی و پژوهشی مردم یمن بود. از آن جمله ا
یوحلغتنامه دهخدایوح . (ع اِ) یوحی . آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). یوح آفتاب است و بوح مصحف آن ، و بوح فقط به معنی نفس است و لاغیر.
یوحالغتنامه دهخدایوحا. (اِخ ) یوها. یوحی ̍. نام خاخامی از یهود که به پرخوری و شکمبارگی سخت مشهور بوده است .- امثال :مثل یوحا ؛ سخت پرخوار.سخت شکم خواره . (یادداشت مؤلف ).
انمالغتنامه دهخداانما. [ اِن ْن َ / اَن ْ ن َ ] (ع حرف مرکب ) مرکب است از ان ، یکی از حروف مشبهة بالفعل و مای کافّه . این دو کلمه را درحصر استعمال میکنند به معنی فقط، تنها، بس ،
ولغتنامه دهخداو. (ع حرف ) مؤلف منتهی الارب آرد: واو حرفی است از حروف هجا و به چند وجه می آید:الف - واو عاطفة که عاطف آن برای مطلق جمع است و در مواردی به کار میرود از قبیل ای
انلغتنامه دهخداان . [ اِن ْ ن َ / اَن ْ ن َ ] (ع حرف ) یعنی بدرستی و راستی و هر دو برای تأکید خبر استعمال میشوند و اسم را نصب میدهند وخبر را رفع، مانند «ان زیداً قائم » و «بل