یهودیلغتنامه دهخدایهودی . [ ی َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبدالکریم وزان جرجانی یهودی ، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود. در باب الیهود منزل داشت ، از این رو بدان نام موسوم گشت . وی د
یهودیلغتنامه دهخدایهودی . [ ی َ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبیداﷲ یهودی ، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود و از قاضی ابوعبداﷲ حسین بن اسماعیل حاملی روایت شنید و ابوالقاسم بن یوسف مهروانی و ج
یهودیلغتنامه دهخدایهودی . [ ی َ دی ی / دی ] (ص نسبی ) منسوب به یهود. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب و مربوط به یهود. || منسوب است به دروازه ٔ بغداد که درب الیهودش نامند. (از لباب ا
زدنلغتنامه دهخدازدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی
صوفیهلغتنامه دهخداصوفیه . [ فی ی َ / ی ِ] (اِخ ) پیروان طریقه ٔ تصوف . اهل طریقت . آنان که ازطریق ریاضت و تعبد، طالب راه یافتن به حق و حقیقت اند. گروهی که از اواخر قرن دوم هجری د
ژائیرلغتنامه دهخداژائیر. (اِخ ) همان یائیر است (به معنی کسی که خداوند او را منور کرده ). رجوع به یائیر شود. نام مردی یهودی از اهل کفرنااوم که رئیس مجمع یهودی و کنیسه ٔ آن شهر بود
بر کردنلغتنامه دهخدابر کردن . [ ب ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، دوام آوردن . (یادداشت مؤلف ). زنده ماندن . بر جای ماندن . بجای ماندن : این بچه زیر دست این نامادریها بر نمی
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن هشام بن مغیرةبن عبداﷲبن عمرو بن مخزوم قرشی مخزومی . مکنی به ابی عبدالرحمن . مادر او ام الجلاس اسماء دخترمخربة (مخرمة) و بقول عسقلانی فا