یهنلغتنامه دهخدایهن . [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 38000 گزی باختری بیرجند، با 230 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . م
یانهلغتنامه دهخدایانه . [ یان ْن َ ] (اِخ ) شطی است در اسپانیا و پرتغال که دو شهر مارده و بطلیوس را مشروب میکند و در اقیانوس اطلس میریزد. طول آن 640 کیلومتر است . (از حلل السندس
یانهلغتنامه دهخدایانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) هاون و آن ظرفی است که چیزها در آن کوبند. (از برهان ). هاون . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ) : همچو یاور شده سرگرزت تا چو
یانهلغتنامه دهخدایانه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) برای نسبت در کلمات آید : عامیانه ، شادیانه ، سغدیانه : با چنگ سغدیانه و با بالغ و کباب آمد بخوان چاکر خود خواجه با صواب . عماره .مو
مکرملغتنامه دهخدامکرم . [ م ُ رَ ] (ع مص ) گرامی کردن و هو مصدر مثل مُخرَج و مُدخَل و منه قری ٔ قوله تعالی : و من یهن اﷲ فماله من مکرم ؛ ای اکرام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطب
تیتنوواژهنامه آزادتیتِنو /titeno/ = بازی کودکان در کنار رودخانه، به این ترتیب که ابتدا چند ریگ گرد و یهن پیدا می کنند و با خم کردن بدن، دست خود را تا سطح آب رودخانه پایین می آورن
اسماعیلیلغتنامه دهخدااسماعیلی . [ اِ ] (اِخ ) یا اسماعیل نام انگشتری زمردین مشهور. ابوریحان در الجماهر آرد: «و وهب [المهدی ] للرشید الخاتم المعروف باسماعیل من زمردة لم یر مثلها و فی
اعشافلغتنامه دهخدااعشاف . [ اِ] (ع مص ) بیمار شدن و ناگوارا گردیدن ، یقال : اکلته فاعشفت عنه ؛ ای مرضت و لم یهناء لی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیمار شدن و ناگوار گردیدن .
لبیدةالعجلیلغتنامه دهخدالبیدةالعجلی . [ ل َ دَ تُل ْ ع َ لی ی ] (اِخ ) صاحب عیون الانباء آرد: دخل لبیدة العجلی علی عمر رضی اﷲ عنه ، فقال له عمر: اقتلت زید؟فقال : یا امیرالمؤمنین قد قت