اشقاهلغتنامه دهخدااشقاه . [ اِ ] (ع مص ) رنگ کردن غوره ٔ خرما. و منه : نهی عن بیعالتمر حتی یشقه . و یروی بالتشدید. (منتهی الارب ).
حامرلغتنامه دهخداحامر. [ م ِ ] (اِخ ) ناحیتی است میان رَقّة و مَبِج کنار شط فرات . اخطل گفته است : و ما مَزبد یعلو جلامیدُ حامریشق الیها خیزُراناً و غرقداً...(معجم البلدان ).
قلفعلغتنامه دهخداقلفع. [ ق ِ ف ِ ] (ع اِ) گل تراشه ترقیده و پاره پاره شده . (منتهی الارب ). یا یتفلق من الطین و یتشقق . (اقرب الموارد). || آنچه از آهن برافتد و پراکنده شود وقت ک
تشققلغتنامه دهخداتشقق . [ ت َ ش َق ْ ق ُ ] (ع مص ) شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شکافته شدن هیزم . (منتهی الارب ) (ناظم ا