تحزفرلغتنامه دهخداتحزفر. [ ت َ ح َ ف ُ] (ع مص ) بزرگی نمودن از خود: یقول الناس للمتکبر هو یتحزفر علینا؛ ای یتعظم کأنه من آل ذی حزفر. || گردنکشی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
اعلامیهفرهنگ انتشارات معین(اِ مِ یِّ) [ ع . ] (ص نسب . اِمر.) مطلبی که به صورت کتبی یاشفاهی اعلام شود، آگهی ، اطلاعیه ، اعلان .
تشوفلغتنامه دهخداتشوف . [ ت َ ش َوْ وُ ] (ع مص ) خویشتن را آراستن . (تاج المصادر بیهقی ). خود را آراستن دختر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تزین . (اقرب الموارد). ||
بللغتنامه دهخدابل . [ ب ِل ل ] (ع اِ) شفا از بیماری . (منتهی الارب ). شفاء. (اقرب الموارد). || (ص ) مباح : هو لک حل و بل ؛ یعنی مباح ، یاشفاء، و یا از اتباع است . || داهیه و ص
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خان