طن ءلغتنامه دهخداطن ء. [ طِن ْءْ ] (ع اِ) باقی جان . گویند: ترکته بطنئه ؛ ای بقیة روحه (یهمز و لا اصله الهمز). || جای باش . (منتهی الارب ). منزل . (منتخب اللغات ). منزلها. (مهذب
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن یزید عمری . وی گفت : از وهیب بن الورد شنیدم که میگفت : عمربن عبدالعزیز به این ابیات تمثل می جست :یری مستکینا و هو للهو ماقت به عن حدیث
یاصوللغتنامه دهخدایاصول . (ع اِ) اصل و بن و بیخ وریشه و نژاد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و الیاصول ،الاصل ، قال ابووجزة:و الیاصول ، الاصل . قال ابووجزة:یهز روقی رمالی کانهماع
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الصخری الخوارزمی ، مکنی به ابوالفضل . ابومحمد محمودبن ارسلان در تاریخ خوارزم گوید: او یکی از مفاخر خوارزم است و در اواخر سال 40
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خان