یحمدیلغتنامه دهخدایحمدی . [ ی َ م َ دی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به یحمد که شاید بطنی از ازد باشد. (از انساب سمعانی ).
یحمدلغتنامه دهخدایحمد. [ ی َ م َ ] (اِخ ) ابن ولید حمصی ، مکنی به ابویحیی . محدث و تابعی است . (یادداشت مؤلف ).
یحمدلغتنامه دهخدایحمد. [ ی َ م َ / م ِ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است از عرب . ج ، یَحامِد. (منتهی الارب ).
یحمدیلغتنامه دهخدایحمدی . [ ی َ م َ دی ی ] (اِخ ) سعیدبن حیان ازدی یحمدی بصری . او به قضاوت بلخ رسید و از ابن عباس و جابربن زید و سعیدبن جبیر روایت دارد و عوف اعرابی و دیگران از
یحمورلغتنامه دهخدایحمور. [ ی َ ] (ع اِ) گورخر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث ). اسم حمار الوحش است . (تحفه حکیم مؤمن ). ج ، یحامیر. || نام ستو
یحمدیلغتنامه دهخدایحمدی . [ ی َ م َ دی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به یحمد که شاید بطنی از ازد باشد. (از انساب سمعانی ).
یحمدلغتنامه دهخدایحمد. [ ی َ م َ ] (اِخ ) ابن ولید حمصی ، مکنی به ابویحیی . محدث و تابعی است . (یادداشت مؤلف ).
یحمدلغتنامه دهخدایحمد. [ ی َ م َ / م ِ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است از عرب . ج ، یَحامِد. (منتهی الارب ).
یحامدلغتنامه دهخدایحامد. [ ی َ م ِ ] (اِخ ) ج ِ یَحمَد. (ازمنتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یحمد شود.
یحمدیلغتنامه دهخدایحمدی . [ ی َ م َ دی ی ] (اِخ ) سعیدبن حیان ازدی یحمدی بصری . او به قضاوت بلخ رسید و از ابن عباس و جابربن زید و سعیدبن جبیر روایت دارد و عوف اعرابی و دیگران از