مینگذارmine layer, mine planter shipواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که ویژۀ مینگذاری طراحی و ساخته شده است
مینmine 2واژههای مصوب فرهنگستانافزارهای حاوی مقداری مواد منفجره که برای نابود کردن یا آسیب رساندن به وسایل نقلیه زمینی و دریایی و هوایی یا افراد به کار میرود * مصوب فرهنگستان اول
مین بیاثرinert mineواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مین آموزشی که ازلحاظ اندازه و شکل و وزن مشابه مین جنگی اما همۀ مواد منفجره و آتشزای آن بیاثر است
مین پخشیscatterable mineواژههای مصوب فرهنگستانمینی که بهوسیلۀ هواگرد یا توپخانه یا خودروهای زمینی پخش میشود و در زیر خاک قرار داده نمیشود
یمینیلغتنامه دهخدایمینی . [ ی َ ] (اِخ ) حیان بن اعین بن یمین بن سلیع حضرمی . از راویان بودو از عبداﷲبن عمر روایت کرد. پسرش خالد و نیز عقبةبن عامر حضرمی از او روایت دارند. (از لباب الانساب ).
یمینیلغتنامه دهخدایمینی . [ ی َ ] (ص نسبی ) نسبت اجدادی است . (از لباب الانساب ). || (اِ) عقیق . (ناظم الاطباء).
یمینیلغتنامه دهخدایمینی . [ ی َ ] (اِخ ) حیان بن اعین بن یمین بن سلیع حضرمی . از راویان بودو از عبداﷲبن عمر روایت کرد. پسرش خالد و نیز عقبةبن عامر حضرمی از او روایت دارند. (از لباب الانساب ).
یمینیلغتنامه دهخدایمینی . [ ی َ ] (ص نسبی ) نسبت اجدادی است . (از لباب الانساب ). || (اِ) عقیق . (ناظم الاطباء).
جزع یمینیلغتنامه دهخداجزع یمینی . [ ج َ ع ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان جزع یمانی است . رجوع به این کلمه شود. حمداﷲ مستوفی آرد: معدن جزع به یمن باشد و چند جای دیگر اما هیچ نوع از یمنی صلب تر نباشد. (نزهة القلوب ج 3 ص 205).<
صردیمینیلغتنامه دهخداصردیمینی . [ ] (اِخ ) چنین است در کشف الظنون ولیکن مصحف صردفی است . رجوع به این کلمه شود.