میعادفرهنگ مترادف و متضاد۱. نوید، وعده ۲. راندهوو، میعادگاه، وعدهگاه ۳. میقات، میقاتگاه، میقاتگه ۴. زمان وعده
میعادلغتنامه دهخدامیعاد. (ع اِ) جای وعده و وعده گاه و وعده جای و فراهم آمدنگاه و جای اجتماع . (ناظم الاطباء). جای وعده کردن . (غیاث ). موضع عهد. وعده جای . وعده گاه . خرامگاه . ق
میعادگاهلغتنامه دهخدامیعادگاه . (اِ مرکب ) جایی که دو گروه با هم عهد اتفاق می بندند و قرار مدار کارهای خود را می دهند. (ناظم الاطباء). وعده گاه . وعده جای . قرارگاه . جای قرار گذاشت
میعادگهلغتنامه دهخدامیعادگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف میعادگاه و به معنی آن . وعده جای . وعده گاه . آنجای که قرار گذارند حضور و انجام دادن کاری را : میعادگه بهارت آنجاست آنجاست
ژوانواژهنامه آزادمیعاد گاه، در زبانهای انگلیسی و فرانسوی نیز به همین معنااست، در زبان تخصصی ساختمان نیز به فاصلهای که بین دو ساختمان طویل میباشدبرای جلوگیری از تخریب هر دو ساختم
ژوانفرهنگ نامهامیعاد گاه، در زبانهای انگلیسی و فرانسوی نیز به همین معنااست، در زبان تخصصی ساختمان نیز به فاصلهای که بین دو ساختمان طویل میباشدبرای جلوگیری از تخریب هر دو ساختم
میعادگاهلغتنامه دهخدامیعادگاه . (اِ مرکب ) جایی که دو گروه با هم عهد اتفاق می بندند و قرار مدار کارهای خود را می دهند. (ناظم الاطباء). وعده گاه . وعده جای . قرارگاه . جای قرار گذاشت
میعادگهلغتنامه دهخدامیعادگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف میعادگاه و به معنی آن . وعده جای . وعده گاه . آنجای که قرار گذارند حضور و انجام دادن کاری را : میعادگه بهارت آنجاست آنجاست