یمهلغتنامه دهخدایمه . [ ی ِ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) به معنی خوراک است و کسانی که ایمه داران را به معنی روزینه داران فهمند و نویسند خطاست . اصح یمه داران است . (آنندراج ).
یمهلغتنامه دهخدایمه . [ ی َ م َ ] (اِخ ) نام پسر خورشید به زبان سنسکریت که در اوستا ییمه آمده و او نخستین بشری است که مرگ بر او چیره شده ، بر دوزخ حکومت می کند. (از مزدیسنا و ا
یمه نوینلغتنامه دهخدایمه نوین . [ ی َ م َ ی َ ] (اِخ ) از امرای معتبر چنگیزخان مغول که با سبتای نوین به تعقیب سلطان جلال الدین خوارزمشاه مأمور شدند. رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی (ف
یامهلغتنامه دهخدایامه . [ م َ ] (مغولی ، اِ) یام . (آنندراج ). اسب پست . (از ناظم الاطباء). اسب چاپارخانه .
یاه یاهلغتنامه دهخدایاه یاه . (ع اِ فعل ) کلمه ٔ فعل ، یعنی پیش بیا. (ناظم الاطباء). پیش بیا و آن کلمه ای است که شبانان بدان صاحب خود را خوانند. (از منتهی الارب ). به تکرار و کسر ه
یاهلغتنامه دهخدایاه . (اِخ ) لفظی است مختصر که ازبرای یهوه استعمال میشود و این لفظ به معنی قائم بالذات است . (قاموس کتاب مقدس ). || کلمه ای که به تکرار در طلسمات می آورده اند،د
یمه نوینلغتنامه دهخدایمه نوین . [ ی َ م َ ی َ ] (اِخ ) از امرای معتبر چنگیزخان مغول که با سبتای نوین به تعقیب سلطان جلال الدین خوارزمشاه مأمور شدند. رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی (ف
جبه نویانلغتنامه دهخداجبه نویان . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) یا یمه . یکی از سرداران مغول که بفرمان چنگیزخان با چند هزار تن سپاه مأمور دفع کوشلوک گردید و او را هزیمت داده وارد کاشغر شد. (از
طایسیلغتنامه دهخداطایسی . [ ] (اِخ ) از امرای مغول ، و سردار مقدمه ٔ لشکر یمه و سبتای در تعاقب محمد خوارزمشاه . (جهانگشای جوینی چ اروپا ج 1 ص 136، 128، 113).
ییمهلغتنامه دهخداییمه . [ م َ ] (اِخ ) نام پسر خورشید در اوستا که در سنسکریت به صورت یمه آمده است . (از مزدیسنا و ادب پارسی ص 41). و رجوع به یمه شود.