یلیلغتنامه دهخدایلی . [ ی َ ] (حامص ) چگونگی یل . پهلوانی و دلیری و دلاوری . شجاعت و جنگاوری : کنون چنبری گشت پشت یلی نباشم همی خنجر کابلی . فردوسی .ببندید یکسر میان یلی ابا گر
یلیلغتنامه دهخدایلی . [ ی َ لی / ی َل ْ لی ] (اِ) یللی . بانگ و فریادی که در حالت مستی و یا هنگام رسیدن خبر خوش می نمایند. (ناظم الاطباء). رجوع به یللی شود. || به زیر آمدن چیزی
یلی زنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که یللی بزند.۲. آنکه در وقت خوشی و شادی بانگ بردارد: ◻︎ گشته یلیزن همه بر بانگ نی / همچو زنان یله از بهر می (امیرخسرو: لغتنامه: یلیزن).
یلی باغلغتنامه دهخدایلی باغ . [ ی ِل ْ لی ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 54هزارگزی جنوب خاوری مراغه ، با 154 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن م
یلی درقلغتنامه دهخدایلی درق . [ ی ِل ْ لی دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 6هزارگزی شوسه ٔ مراغه -میانه ، با 575 تن سکنه . آب آن ازچشم
یلی زنلغتنامه دهخدایلی زن . [ ی َ لی / ی َل ْ لی زَ ] (نف مرکب ) خواننده و سازنده . (ناظم الاطباء). خواننده و سازنده را گویند. (آنندراج ) (برهان ). یللی زن : گشته یلی زن همه بر با
یلی باغلغتنامه دهخدایلی باغ . [ ی ِل ْ لی ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 54هزارگزی جنوب خاوری مراغه ، با 154 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن م
یلی درقلغتنامه دهخدایلی درق . [ ی ِل ْ لی دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 6هزارگزی شوسه ٔ مراغه -میانه ، با 575 تن سکنه . آب آن ازچشم
یلی زنلغتنامه دهخدایلی زن . [ ی َ لی / ی َل ْ لی زَ ] (نف مرکب ) خواننده و سازنده . (ناظم الاطباء). خواننده و سازنده را گویند. (آنندراج ) (برهان ). یللی زن : گشته یلی زن همه بر با
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهر