یلکنلغتنامه دهخدایلکن . [ ی َ ک َ ] (اِ) منجنیق و منجنیک و بلکن . (ناظم الاطباء). منجنیق . (صحاح الفرس ). منجنیق را گویند و آن چیزی است که در قلعه ها سازند و بدان سنگ و خاک به ج
یلکنلغتنامه دهخدایلکن . [ ی ِ ک َ ] (ترکی ، اِ مرکب ) (از: «یل »، باد + پسوند «کن ») بادبان . شراع . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بادبان و شراع شود.
یاکندلغتنامه دهخدایاکند. [ ک َ] (اِ) یاقوت . (آنندراج ). سنگ قیمتی ، این لفظ را تازیان تازیکانیده [یعنی معرب ساخته ] یاقوت گفته اند. (ناظم الاطباء) : کجا تو باشی گردند بیخبر خوبا
یلانلغتنامه دهخدایلان . [ ی َ ] (اِخ ) یلانشان . نام پهلوانی بوده است تورانی که بر دست بیژن مبارز ایرانی کشته شد و او را یلانشان نیز گفته اند. (آنندراج ) (از برهان ). و رجوع به
یلنلغتنامه دهخدایلن . [ ی َ ل َ ] (اِ) (درپرده ) پاره ای از قماشی که برای زینت به صورتی خاص بر بالای پرده آویخته باشد. دال بر. (یادداشت مؤلف ).
یلان بافلغتنامه دهخدایلان باف . [ ی َ لام ْ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) چیزی است که خطوط محرف مثل داشته باشد و اکثر از آن حاشیه ٔ چادر و سجاف قبا و چپکن سازند. (آنندراج ). و رجوع به یل
یلان سینهلغتنامه دهخدایلان سینه . [ ی َ ن َ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی که با بهرام چوبینه به جنگ خاقان رفت . (ناظم الاطباء). نام یکی از سران سپاه هرمزبن نوشیروان که بهرام چوبینه در
یاکندلغتنامه دهخدایاکند. [ ک َ] (اِ) یاقوت . (آنندراج ). سنگ قیمتی ، این لفظ را تازیان تازیکانیده [یعنی معرب ساخته ] یاقوت گفته اند. (ناظم الاطباء) : کجا تو باشی گردند بیخبر خوبا
یلانلغتنامه دهخدایلان . [ ی َ ] (اِخ ) یلانشان . نام پهلوانی بوده است تورانی که بر دست بیژن مبارز ایرانی کشته شد و او را یلانشان نیز گفته اند. (آنندراج ) (از برهان ). و رجوع به