یغمیصالغتنامه دهخدایغمیصا. [ ی َ ] (سریانی ،اِ) اسم سریانی ریباس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ریواس . (ناظم الاطباء). رستنیی باشد خودروی خصوصاً در کوهستان و آن را ریواس می گویند. ا
یغمالغتنامه دهخدایغما. [ ی َ ] (اِ) تاخت و تاراج و غارت و غنیمت و ربودگی . (ناظم الاطباء) (از برهان ). تاراج را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ اوبهی ). تالان . تاراج . چپو.
یعمیضهلغتنامه دهخدایعمیضه . [ ] (سریانی ، اِ) به لغت سریانی ، ریواس است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 351). رجوع به یغمیصا و ریواس شود.
یغمالغتنامه دهخدایغما. [ ی َ ] (اِ) تاخت و تاراج و غارت و غنیمت و ربودگی . (ناظم الاطباء) (از برهان ). تاراج را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ اوبهی ). تالان . تاراج . چپو.
یغمالغتنامه دهخدایغما. [ ی َ ] (اِخ ) رحیم یغمای جندقی ، فرزند حاجی ابراهیم قلی (1196-1276 هَ. ق .) و متخلص به یغما. از ده خور جندق و بیابانک واقع در میان کویر است . کودکی فقیر
غمیصاءلغتنامه دهخداغمیصاء. [ غ ُ م َ ] (اِخ ) یکی از دو ستاره ٔ شعری ، و آن را غَموص نیز نامند و من احادیثهم : ان الشعری العبور قطعت المجرة فسمیت عبوراً، و بکت الاخری علی اثرها حت
غمیصاءلغتنامه دهخداغمیصاء. [ غ ُ م َ ] (اِخ ) جایی است در بادیه ٔ عرب نزدیکی مکه که مسکن بنی جذیمةبن عامربن عبدمناةبن کنانه بود. خالدبن ولید در عام الفتح گروه بسیاری از ایشان را ک